فصل پریشانی
علی زند وکیلی
فصل پریشان شدنم را ببین بی سر و سامان شدنم را ببین
بی تو فرو ریخته ام در خودم لحظه ی ویران شدنم را ببین
کوچه پر از رد قدم های توست پشت همین پنجره میخوانمت
پس تو کجایی که نمیبینمت پس تو کجایی که نمیدانمت
بی تو پر از داغ پریشانیم مهر جنون خورده به پیشانیم
پس تو کجایی که نمیبینیم پس تو کجایی که نمیدانیم
این منم این ساکت بی هم صدا
این منم این خسته ی بی همسفر
حسرت افتاده ترین سایه ام غربت آواره ترین رهگذر
غربت آواره ترین رهگذر
بی تو پر از داغ پریشانیم مهر جنون خورده به پیشانیم
پس تو کجایی که نمیبینیم پس تو کجایی که نمیدانیم
فصل پریشان شدنم را ببین
**