بر باد رفته
علی زند وکیلی
بهشتم گم شده بر باد رفته
صدام کن اسم من از یاد رفته
صدام کن بی صدات از دست میرم
نذار از ترس تنهایی بمیرم
دلم آواز کولی وار میخواد
دلم آغوش گندم زار میخواد
من از دلبستگیها زخم خوردم
دلم ی عشق بی آزار میخواد
خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود
خون من از گوشه ی چشم تو راه افتاده بود
خواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشت
توی خوابم ی فرشته بالهاشو جاگذاشت
چه حالی داره حس پر کشیدن
ی دریا رو ی جرعه سر کشیدن
با چشم بسته آدمها رو دیدن
به تو قبل از دوراهیها رسیدن
چه بد حالیه حس بی پناهی
زمین افتادن از بی تکیه گاهی
تصور کردنای اشتباهی رسیدن
از سیاهی به سیاهی
خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود
خون من از گوشه ی چشم تو راه افتاده بود
خواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشت
توی خوابم ی فرشته بالهاشو جاگذاشت
**